امشب دلم گرفته
یه بغض تلخی توی گلومه که راه نفسم را بسته
حس غریبی دارم
حس دلتنگی لحظه غروب تا حالا شده کنار دریا باشی
و به غروب خورشید نگاه کنی در حالی که غم سنگینی
توی دلت خونه کرده باشه و نتونه مانع گریه هات بشی؟
احساس دلتنگی یه غروب ابری و پاییزی رو دارم. حس عجیبی دارم
احساس یه پرنده که بالش زخمیه و نمی تونه پرواز کنه
احساس یه پرستو که از آشیونش دور مونده.
دلم عجیب گرفته
دلم می خواد فریاد بزنم، این قدر بلند که تا اون بالا بالاها هم بره
و خدا هم بشنوه. شاید چاره کنه. شاید یه نگاه به دل زخمی من هم
بندازه. دلم می خواد فریاد بزنم. دلم می خواد گریه کنم
دلم خیلی گرفته،خیلی.....
کســــی چه میـــــداند که امـــــروز چند بار فــــــرو ریختم از دیدن کســــی که تنهــــــا لباسشـ شبیه تــــــــو بود...
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست... ؟
چه بگویم با تو ؟
دلم از سنگ که نیست
گریه در خلوت دل ، ننگ که نیست
چه بگویم با تو ؟
که سحرگه دل من باز از دست تو ای رفته ز دست
سخت در سینه به تنگ آمده بود
شده بعضی وقتا دیگه دوستش نداشته باشی؟
به خودت می گی اصلاً واسه چی دوستش دارم؟
مگه کیه؟
مگه واسم چیکار کرده؟
مگه چی داره که از همه بهتر باشه؟
یه چیز ِ خیلی کوچیک....