ღ هر شـــب تنهایـــی... ღ

دوستی ها کمرنـــگ...بی کسی ها پیداست... راست گفتـــــــــــــی سهراب، آدم اینجا تنهاست...!

ღ هر شـــب تنهایـــی... ღ

دوستی ها کمرنـــگ...بی کسی ها پیداست... راست گفتـــــــــــــی سهراب، آدم اینجا تنهاست...!

روزی خواهـــم رفت...


به پنجره ی کوچک اتاقم نگاه میــکنم


خدایــــا!


این چهره ی من است ؟؟؟


تنها تصویری از بازیهای دیروز را می بینم


و اما امروز چرا کسی با من بازی نمی کند ؟


کاغذ های دفتر خاطراتم


یخ می زند انگار می خواهند خبر از مرگ دهند!!


راستی در نبود من تو به که می اندیشی؟


جای دستان مرا چه کسی


برایت پر خواهد کرد؟


دلم می خواهد بدانم بعد از مرگ من تو برای از دست دادنم


گریه می کنی ؟


یا شادمان میشوی ؟


آری ! من خواهم رفت


با کوله باری از حسرت و نومیدی خواهم رفت...

دوست بدار...


دوست بدار آن هایی را که در زندگیت نقشی داشته اند


 نه آن هایی که برایت نقش بازی کرده اند......!

میدونی؟!

میـدونی بن بست زنـدگی کـجـاست ؟

جــایــی کـه

نـه حـــق خــواسـتن داری

نـه تــوانــایـی فـــرامــوش کـــردن...

؟؟؟؟؟


چرا نگاه می کنی؟

تنهـــــا ندیده ای؟

به من نخنـــد…

من هم روزگاری عزیــــز دل کسی بودم…